عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی
عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

صبح دوشنبه و دکتر و ناهار

صبح دوشنبه والی ساعت 10 هی اومد دنبالم و رفتیم اونجایی که باید عکس برداری میکرد ... تو راه موز خوردیم و شکلات و بعدم رفتیم و دوساعتی منتظر موندیم بعد که کار عکس هی تموم شد طرفای ظهر بود و برای ناهار رفتیم عطاویچ میدون پالیزی و یکمی گشتیم و بعد میخاستیم کاغذ دیواری فروشی ها رو ببینیم که مامان هی زنگ زد که حال خواهر هی خوب نیست و باید امپول بزنه و هی باید میرفت خونه ...دیگه نگشتیم اون مغازه هارو و هی من رو رسوند خونه...عصرشم که با مامان اینا رفتیم شهر فرش و برای خونه جدید فرش خریدیمدعا میکنم از ته دلم که شنبه که جواب ازمایشای هی میاد هیچی نباشه و بگن مورد خاص و نگران کننده ای نیست و سال جدیدمون رو با دل خوش و اتفاقای خوب و سلامتی اغاز کنیمخدایا توی همه کارات خیریت هست و من تسلیم تو هستم....هر چی که به صلاح هست رو جلوی پامون بذار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.