عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی
عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

دهه سوم تیر

حجم و شدت دلتنگیم انقدر زیاد شده که یه حالی جدیدی رو دارم تجربه میکنم!حس دوس داشتنمم به طرز عجیبی  یه حالی شده که خیلی بیشتر از قبله...18 روزه هی عزیزم رو ندیدم !خب واقعیت رو بخام بگم هی  فوق العادس چون تمام اینروزای سخت باوجودیکه خودش مشککلات خاص خودش رو تو بیماریش داره سپری میکنه مرتبا منو ساپورت میکنه و تمام حواسش به این هست که شی خوشحال باشه و بخنده...دلتنگیش اذیتش نکنه و مرتبا بهم زنگ میزنه و برام نکات ایمنی و سلامتی و پزشکی میگه(که من عاشقشونم و هی تبدیل شده به مرد سلامت...دقیقا عین چیزی که میخاستم...به خودش و سلامتش کاملا اهمیت میده و نکته سنج شده)مرتبا تکرار میکنه اگه بریم خونمون این تصمیم رو بگیریم یا اگه رفتیم اون کار رو بکنیم و وقتی میبینم داره برای خونمون برنامه و لایف استایل تعریف میکنه خیلی خیلی خوشحالم...لایف استایل مورد علاقمه ایده های هی هی از مضرات گوشت میگه و بهم گفته اگه موافق باشم خونمون لایف استایلمون رو ببریم به سمت یه برنامه  سه چهارم گیاه خواری و یک چهارم پروتیین حیوانی...بریم دوچرخه سواری...یا باهم تصمیم گرفتیم تعطیلاتای کوتاهی که همه میرن سفر و جاده ها قفل میشه تو خونه واسه خوئمون حال کنیم یا بریم پیک نیک و یا سفری بریم که یه جای بکر و خلوته یا سفر خارجی رو تو اون تایم برنامه ریزی کنیممن خیلی خوشحالم که دوره رادیوتراپی هی رو به اتمامه و فقط 8 جلسه مونده...یعنی جدود سه هفته...هی میگفت بعد از این دوره دو هفته باید خونه استراحت کنه تا اثر رادیو از بدنش خارج بشه و بعد تصمیم داره یه کارای کوچیکی انجام بده و بعدشم بعد از مشورت با دوستش    واو    اون کاری که میخاست قبل عمل شروع کنه رو استارت بزنه ....بعد هم قراره بیاد خونه خانوم شی و خانوم شی رو از خانوادش خواستگاری کنه خب باید بگم عمل هی و دورانش هرچقدر سخت بود مزایای چشم گیری داشت که من اسمش رو میذارم مصلحت خداوند....
اینکه هی سلامت شده و به خودش اهمیت میده و نکته سنج شده....
اینکه حالا به زندگی هردومون به دید قشنگتری نگاه میکنیم و میدونیم زندگی فرصت باارزشیه
اینکه من با خانواده عزیز هی اشنا شدم و محبوب تک تک اعضای خانوادشم
اینکه هم من و هم هی ازمایش شدیم که تو سختی کنار هم میمونیم و برای هم از دل و جون عشق و وقت میذاریم
و خیلی چیزای دیگه...


این چن روز کلا خونه مامان بزرگمم و بعد از اداره میام اینجا...به خاطر به هم خوردن هورمونام به یه حالت کسلی بدنی و پرخوری شدیدی افتادم که!کلا که بهم خوردن هورمونا افسردم کرده انگاری!!!!و نمیدونم از کجا باید درستش کنم...باز باید ازمایش بدم و بعد یه سری قرص بخورم...هرچند که اینروزام دارم قرص میخورم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.