عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی
عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

دیروز دوتا امتحان فنی ح.رفه ای داشتم که هی عزیزم اومد و منو رسوند و صبر کرد تا تموم شدن ، امتحانام خوب شد خداروشکر...خیلی حس خوبیه حمایت شدن...خیلی سال پیش زمان دانشگاهها هم یادمه چندباری هی این حس حمایت رو توم ایجاد کرده بود...ازم سوال میپرسید و منم جواب میدادم واسه امتحان....بعد  امتحان ناهار طرفای ساعت 3  رفتیم کباب ترکی خوشمزه خوردیم و داشتیم درمورد اینده نزدیک حرف میزدیم...خب در مورد وضعیت این روزا همه هیجان و استرس هام طبیعیه چون نگران اینم بیشتر که خانوادم بعد از شنیدن عمل هی چه فکری میکنن و چه پاسخی میدن ...اما از اینروزا دارم لذت میبرم چون ذوق و شوق هردومون برای رسیدن بهم ، منو دچار حس خیلی خوبی میکنه...هی تو روز چند بار پیش میاد که میگه"بعد از عید تو دیگه زن منی!" و این حس مالکیتش رو از جای یه مرد نمیتونم درک کنم اما میتونم حس کنم چقدر واسش ارزشمنده بدست اوردن دختری که ، دختر ارزوهاشه و خودش انتخابش کرده و عاشقشه!به این فکر کردم بعد از اینکه تاریخ خواستگاری مشخص بشه من کم کم برنامه های مربوط به روزهای قشنگ وصال رو مشخص میکنم و با هی رو همه چیز فکر خواهیم کرد...تا همین الان یه چیزاییش رو برای خودمون ترسیم کردیم اما نه دقیق و فعلا یه چیزایی پیش فرضه...
بعد از عید دوتا امتحان دیگه برای فنی ح.رفه ای دارم که خیلی مهمن تو اینده من و حتی هی...فک میکنم امسال کل عید تو استرس و خوشحالی و هیجان بگذره تا خانواده هی زنگ بزنن برای اومدن ...کارای هفته عشق تقریبا تموم شدس

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.