عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی
عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

روزهای در حال سپری

اون روزی که مامان و بابام با هی ملاقات کردن روز خوبی بود و ناهار مهمون اقای دوماد اینده بودن و بعدشم کلا نظرات مثبت بود و تا اینجا تنها دلیلی که جوابی به هی اینا ندادیم علت عمل هی بوده و بابا قصد داره کمی زمان بگذره ... در عوض روز تولدم چقدر بینظیر بود...ما هی اینا رو شام دعوت کرده بودیم و هی و دادش بالا جوجه اماده میکردن که با هم هماهنگ کردن برای تولد من ...بعد مامان هم فهمیده و هیچ کس به من نگفته و مامان هی ما رو دعوت کرد شب جمعه شام خونشون و بعدم  وقتی من و مهر تو اتاق بودیم و از اتاق اومدیم بیرون با چراغای خاموش و کیک و کلی بادکنک هلیوم اویزون از سقف با چندتا از عکسای این دوران دوستیمون اویزون از بادکنکا....هی برام بهترین سوپرایز عمرم رو تدارک دیده بود...با هماهنگی خانواده ها

هفته بعد از تولدم برای اولین بار با علی و الی رفتیم چهارتایی پیک و نیک و این هفته هم که گذشت چهارتایی رفتیم شمال و یه گروه چهارنفره خوب شدیم خداروشکر که باهم مچیم و هماهنگ...

ویزای شن.گنم هم اومده میتونم تو پاییز برم اروپا هم برای کار و هم تفریح...و دو سه هفته دیگه میریم خانوادگی خودمون ترکیه دوباره و سفرهای قبل از تاهل رو دارم دونه دونه میرم جای هی عزیزم خالیه خیلی

اگه خدا بخاد بعد از محرم و صفر برنامه های رسمی شدنمون انجام خواهد شد ...در ضمن خوشحالم که پاییز دار میاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.