عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

اولین شمال من و هی

سفر شمال اخر هفته بعد اوکی شده و یه اکیپ نه نفره میریم...خداروشکر که مامان و بابا اوکی شدن هرچند نگفتم که کسی هست....فقط گفتم وحید شوهر دوستمون همراهمونه...من و هی تابحا دوتایی هیجا سفر نرفتیم و البته تو این مدتم دوبار رفتیم که یه شبه بود و همراه با دوستان بود اما لذتش فوووووق العاده بود!
هی میگه قبل از اینکه بیای ویلامون میخام این هفته برم درختا و حیاطش رو درست کنماخ جوووون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.