عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی
عاشقانه بی پایان ما

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

حرفای شبانه

به هی میگم:"هی؟"

میگه:"جونم؟"

میگم:"دلم میخاد بعد از 10 سال زندگی زیر یه  سقف، بعد از فروکش خواستنامون و عادی شدن روال زندگی فقط هول باشیم که زودتر مهمونا شب از خونمون برن بیرون یا بچه هامون زود بخابن تا شده یه تایم کوتاه پایانی شب با ذوق تند تند با هم حرف بزنیم مثل دوتا دوست جونجونی ، یه تایم دونفره هر چند کوتاه واسه خودمون داشته باشیم"

میگه:"میگه شی این عالیه!70 درصد از منو توی زندگی خواهی دید و الان فقط 30تاشو دیدی...فقط تو زندگی خودمون زیر سقف خودمون"

میگم "هی ما تابحال دعوا کردیم؟بحث و سرسنگینی بوده ولی دعوا از اونا که داد بزنیم یا قهر شیم؟"

میگه:"نه!این خودش یه غنیمته"

میگم:"اگه دعوا کردیم چیکار میکنی؟مثلا فحش میدی؟درو محکم میکوبی بهم و میری تو اتاق یا بیرون؟یا یه چیزی پرت میکنی؟یا کتک میزنی؟"

میگه:"فک نکنم دعوا کنیم،اخه ادم کسی که دوس داره از اینکارا باهاش نمیکنه"

میگم:"اگه دعوا کنیم  من میرم تو اتاق اگه خیلی عصبی باشم در رو محکم میبندم"
میگه:"منم میام!میام میگه توله اینارو بهونه نکن که امشب بغلت نکنم"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.