هی برام پول واریز کرد و تو اف رفتم دوتا پالتو از تجریش خریدم که خیلی خوشگلن و برای مهر هم خریداش رو تحویل گرفتم ... تند تند اماده شدم و با دوست هی با تاکسی دوتایی اومدیم نزدیک خونه هی اینا و هی هم عذر خواهی کرد نتونسته بیاد دنبالم...
به پیشنهاد خودم قرار شد واسه دوستای سمت هی هم تولد سورپرایزی دایر کنیم و برنامه رو جور کردیم و همه جمع شدیم خونه هی اینا و هی یهو میلاد رو اورد...شب خانوادگی خوی بود ...اخه خواهر هی و میلادم بودن...تو راه برگشت که هیمیخاست من و ممد دوستش رو برسونه دوستای هی طبق عادت همیشگیشون همراهمون اومدن...این کارشون رو دوس ندارم...میدونم واسه این میان که هی تنها برنگرده جاده رو اما به اینم که فک نمیکنن که شاید دوس دختر هی دلش بخاد وقتی ممد رو رسوندن یه نیم ساعت تا خونه رسیدن با دوس پسرش تنها باشه ، این مهربون و محبتشون به هی هست اما چی بگم! ... منم دراین مورد واقعا موندم چی بگم!هر دفعه همین طوریه و یا باید بپیچونیمشون یا میان دیگه...