پنج شنبه ای بعد از چند روز ندیدن هی اومد دنبالم و رفتیم بیرون...رفتیم پالیزی و اب انار خوردیم و معجون و بعدشم رفتیم پاساژ روشا تو سه راه یاسر و طبقات اونو تماشا کردیم ، بعدم شام رفتیم بعد از کلی ترافیک تجریش مرغ خوشمزه خوردیم و کلیم حرف زدیم و ترافیکم کشیدیم...بعدم هی منو گذاشت خونمون...این مدت انقد درگیر اسباب کشیا هستیم همه برنامه هام تعطیل شده و یه مقدار کلافه ام، کلیم نگران بیماری نمیدونم چی چیه هی هستم
