عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

روز عشق و مراسم ها

ما روز عشقمون قرار شد هر سال تو ماه بهمن روز اشناییمون باشه....یعنی 24 بهمن...قرار بود ما شنبه همدیگرو ببینیم اما هرکول جان خراب شد و یکشنبه هی اومد دنبالم...برام بادکنک خریده بود و یه جعبه مهیج شکلاتی و یه گوشواره قشنگ از کیا گالری...هی میگفت خودش وقت نکرده بره بخره و زحمتش رو مهر و مادرش کشیدن...خیلی قشنگ و ظریف بود و سلیقه مهر خیلی خوب بود...مرسی هی عزیزم....البته اگه خود هی کادو رو برام انتخاب میکرد خیلییی بهترم میشد البته حسم در این مورد اینه که خجالت میکشم از اینکه مامان هی بدونه ، البته لطف مهر و مامانش بوده که برای خرید کادوی من وقت گذاشتن و این نشون میده من رو دوس دارنولی خب وقتی طرفت خودش برات میخره یه حسی هست...میدونین ؟ من عشق و روابطش و حساش رو خیلی درونی و شخصی میدونم...دلم نمیخاد همه بفهمن من چی برای هی خریدم و باهم چیکار کردیم یا کجا رفتیم....جز مختصری که مهم نیست دونستنش کلا تیپ اخلاقیم جوریه که دوس ندارم همه بفهمن امروز من و هی کجا بودیم و کجا رفتیم و هی برام چی خرید و چیجوری بود...چون همه این حسا برام درونیه ....منم برای هی یه  بافت سبز یشمی خریده  بودم از جین وست که لازمش داشت و تو عید میتونه بپوشه لباسش رو و یه کارت  پستال مثلا شب ولنتاین دو سه نفر بهم مسج داده بودن که هی برات کادو چی خریده ولنتاین و من این سوال رو دوس ندارم ... چون خودمم کم پیش میاد سوال کنم چون این یه مورد خیلی شخصیه...منم از هیچ کس نپرسیدم...ولی مثلا شیما خودش عکس کادوش رو فرستاد که نوید برای اولین ولنتاین دوستیشون ،  براش یه انگشتر خیلی شیک از دوریس خریده بود ، نه برای اینکه پز بده فقط برای اینکه اون حس ذوقش رو باهم شریک شیم بهم گفت چون چند وقت قبلش میگفت نمیدونم چون سال اول دستیمونه نوید برام ولنتاین چیزی بخره یا نه...و حالا که ریده بود اون حس خوشحالیش رو بهام شریک شده بود...ولی یه عده ام سوال میکنن که کلا همه چیز رو به چالش بکشن
شام رو رفتیم به پیشنهاد هی پیتزا اسپایسی و یکمی صحبت و حرف و عکس و اینا ولی چون هی خسته بود و فهمیدم خوابش میاد ساعت نه من رو زود رسوند خونه و رفت خونشون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.