عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

عاشقانه بی پایان ما

از لحظه های هی و شی

اولین حضور هی در خونمون

تو اینستاگرام گفته بودم موضوع از چه قراره!قرار بود برای زوج عزیزمون از دوستای اکیپی من تولد بگیریم که خونه ما برنامه چیده شد و برنامه سورپرایزی بود...بعدش من از مامان سوال کرده بودم حالا که بچه ها هستن عیب داره هی هم باشه؟و مامانم موافقت کرده بود و به بابام هم گفتم و موافقت کرده بود و کلیییی ذوق داشتم  که یه قدم جدی و رسمیه برای ورود هی به زندگیم...شب قبل مهمونی غذاها رو اماده کرده بودم و همه چیز حاضر بود و هی حوالی ساعت 6 با کیک تولد سورپرایزی و یه بسته شکلات بعنوان دیدن خونمون وارد خونه شد...حسم رو نمیتونم بگم...چقد خوشحالی داشتم....همون کت تک کتونش رو پوشیده بود و حسابی اقاتر شده بود....دستاش رو باز کرد و پریدم بغلش و پامو حلقه کردم دور کمرش....چقدر کیف داد....محکم فشارم داد تو بغلش...زودتر از بقیه رسیده بود و منتظر موندیم و ورق بازی کردیم و خوراکی خوردیم و یکم شیطونی تا همه رسیدن...شب خیلی خوبی بود و همه از غذاهام کلی تعریف کردنتو تمام مدت مهمونی هی بیشتر از خودم کار کرد و کمکم بوووود


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.