تا امروز ما هنوز جوابی به هی اینا ندادیم چون پدرامون هردو سفر کارین و فرصت برای رفت و امد موکول شده به دو هفته دیگه...بابا یه سری تحقیقات کرده که جواب مثبت بوده و بابا میخاد با خود هی رسما و تنها و مردونه حرف بزنه ، اما برنامه اینه که بابا که اومد با هی برن بیرون و بعدم خانواده هی ما رو دعوت میکنن خونشون ...و ماهم یکبار دیگه و بعد از این روابط معمول امسال قبل از محرم و صفر اخر تابستون بعله برونه

حس میکنم مامان هی روو دوس داره ، عصرایی که میاد دنبالم براش میوه میفرسته یا شربت

چند روز پیشم رفتی برای جیمز روکش و باند خریدیم و حسابی خوشگلترش کردیم ... تولد مامان هی هم بهش تماس گرفتم و میخام براش کادو هم بگیرم...نکته مثبت ، حس خوب خونواده من به هی اینا و بلعکسه

خداروشکر...دیروزم مامان هی و مامانم شماره های تلگرام هم رو گرفتن و از این بعد به هم بیشتر مسج میدن و در ارتباطن...
اینروزا خدارو ممنونم از اتفاقای خوب پیش امده و دعا میکنم همه چیز مرتب پیش بره...خدایا بارها ممنونتم