از وقتی همه چیز با
"هی" تموم شده پیشنهادای رسمی و غیررسمی زیادی داشتم...از پسری که از سال
اول دانشگاه دنبالم بود تا خواستگاری که معرفش فامیلای مامان و بابا
بودن...اصرار بابا و مامان که"حداقل یه بار باهاش برو بیرون...ما اجباری
نمیکنیم!میگیم فقط برو ببین"اینا بدجوری رو مخمه!از زندگی متاهلی
میترسم...مسولیتی داره!اسون نیست...از طرفی از ازدواج دیر هم بذم
میاد...اگر هم با "هی" بودم رابطم هدف داشت...من دنبال یه دوستی الکی
نیستم...!